1 – آنکسي را که مي پنداري خودت هستي، نيستي. تو آني هستي که نيستي!
2 – تو همواره ضد خودي بي آنکه بداني و بخواهي. پس ضد خود باش تا خود باشي
3 – اگر مي پنداري که خوبي پس خوبي. ولي ميداني که نيستي!
4 – اگر مي پنداري که بدي پس بدي! ولي ميداني که نيستي!
5 – تو نه خوبي نه بد! تو فقط آدمي که برتر از خوب و بد است ولي اسير خوب و بد است.


6 – آنکه خود را برتر از ديگران مي داند پست تر از ديگران است. ميزاني بهتر از اين در شناخت انسانها نيست.
7 – آنکه خود را مؤمن مي داند بي ترديد کافر است. آنکه خود را عالم مي داند بي ترديد جاهل است.
8 – خوب و بد هيچ يک داراي حقي برتر نيست اين دو بدون يکديگر ممکن نمي شوند همچون کفر و ايمان! اين
دوگانه هاي متضاد جمله نهاده هاي الهي در نفس بشرند. آدمي بواسطه تجربه اين دو و از وراي رابطه ديالکتيکي
اين اضداد در نفس ناطقه انسان است که بسوي حق تعالي مي يابد. و لذا انسان کامل در نظر عامه مردمان اسوه
اشد خوبي و بدي است در حاليکه او مظهر حق است و در وراي نيک و بد زيست مي کند.

9 – خوبيهاي تو در چشم ديگران همان بديهاي توست و بالعکس!
10 – تو هرگز خود را نخواهي شناخت زيرا “خود” يک ايده موهوم و سيال است که هر دم به رنگي درمي آيد و جلوه
مي کند. و لذا گاه مجذوب خودي و گاه منفور!
11 – درک و تجربه خوب وبد در نفس ناطقه انسان براي آن است که آدمي از اين ميانه برخيزد و از خود فرارود و
جان خود را از اين جنگ بي پايان بين نيکي و بدي برهاند.
12 – سيرت تو هر لحظه در حال تغيير است همانطور که صورت تو در آئينه! پس واقعيتي جز تغيير و رفتن نيست!
پس بفهم که چيست که تو را تغيير مي دهد و با خود مي برد. بفهم که به کجا برده مي شوي! بفهم که راه کيست!
13 – آنکه تو را با خود مي برد الله است که تو را به قلمرو الله اکبر مي کشاند. اينست خود تو! پس خود تو همان
خداست که هيچوقت نمي تواني به چنگش آوري و مريد خود کني! پس مريدش باش! ولي نمي تواني! و اين را
بخواه و لحظه اي دست از اين دعا برندار تا به خود برسي يعني به خدا!

14 – آنچه که توهم و خرافه اي بنام “خود” را در تو ايجاد کرده و همه عمر بازيچه و باطلت مي سازد صورت دائما در حال تغيير و تباهي توست که عاقبت در خاک از تو پاک مي شود و هيچ باقي نمي ماند. پس تو نيستي و آنکه
هست خداست که در طي مدتي که عمر ناميده مي شود از خاک تو مي گذرد. تو خاکي و بس! که اين خاک را هم
او آفريده است. پس تو هيچ نيستي! اين حقيقت را بفهم و بپذير و ذکر خود ساز تا از هر چه شر و وهم و فريب
و بدبختي و ظلم نجات يابي!
15 – تنها راه نجات تو از شر خودت فهم تو از خود توست. نور اين فهم نيز امام توست و امام کسي است که خود را
به تمام و کمال فهميده و نيستي خود را يافته و از خود فنا شده است.
16 – انسان پاک کسي است که جز ناپاکي در خود نمي بيند. انسان برتر کسي است که پست تر از خود نمي شناسد.
آنکه خود را پاکتر و برتر از همه مي داند خود شيطان و دجال است.
17 – انسان خوشبخت و راضي کسي است که از خود رهيده و به خودآ رسيده باشد يعني به خدا! اين “آ” همان نور
فهم است.

علي اکبر خانجاني
/ 10 / 1400

از لینک زیر این مقاله را کامل دانلود کنید

دانلود

[pdfjs-viewer url=”https://www.khanjany.org/wp-content/uploads/2022/11/pdf/maghalat/m.akharozamani/khod-ra-beshenasim.pdf” attachment_id=”1635″ viewer_width=100% viewer_height=800px fullscreen=true download=true print=true]

5/5 - (1 امتیاز)