معرفی کتاب  :  فلسفۀ وجودی مرد

مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی

تاریخ تألیف : 1385

تعداد صفحه : 55

“فهرست مطالب

فصل اوّل(معنای وجود)

1ـ دو گانگی ذاتی وجود بشر

2 ـ تعیّن کلمة الله در آدم و حوّا

3 ـ احساس وجود در مرد

4 ـ هویّت مرد در قلمرو از خود ـ بیگانگی

 

فصل دوّم (بدن مرد)

1 ـ بدن مردانه به عنوان جبر وجودی از خود ـ بیگانه

2 ـ ذات اندیشه گری مرد

3 ـ دین مردانه

4 ـ پرستش آلت جنسی

5 ـ دین به معنای راه بین بالاتنه و پائین تنه

 

فصل سوّم (صفات مردانه)

ذات و صفات

1 ـ کبر

2 ـ غرور

3 ـ غیرت

4 ـ عاشقیّت

5 ـ مستی

6 ـ بازیگری

7 ـ عقل

فصل چهارم (حقوق دینی مردان )

1 ـ چرا پیامبران خدا همگی مردان بوده اند ؟

2 ـ مسئلۀ ولایت مرد بر زن

3 ـ امرار معیشت

4 ـ مسئولیّت آینده

5 ـ عرفان

برشی از این کتاب:

“4 ـ پرستش آلت جنسی :

یکی از مذاهب کهن در همه جای زمین که هنوز هم گاه گزارش می شود همانا پرستش آلت جنسی مردان بوده است . هنوز هم در قبایلی از استرالیا و نیز در جنوب هندوستان گاه مرد مرتاضی پیدا می شود که عریان در معبدی نشسته و پیروانش به صف برای سجدۀ آلت جنسی او در انتظارند . این مذهب در اکثر فرهنگهای ملل جهان هنوز هم حضور دارد که به صورت پرستش و تبعیض نوزاد مذکّر بر مؤنث خود نمائی می کند . می دانیم که اکثر مادران آلت جنسی کودکان خود را می بوسند و سجده می کنند . این مسئله غریزی بودن این مذهب را خاطر نشان می کند . در اعراب قبل از اسلام این وضعیّت به جائی رسیده بود که وجود نوزادان دختر را جز برای تولید مثل نمی خواستند و مابقی را زنده به گور می کردند.

دختران زنده بگور عصر ما

این امر نشان می دهد که چگونه مذاهب در طول تاریخ از اعماق غرایز و فطرت بشر پدید آمده و رشد کرده اند و امری صرفاً از آسمان نبوده است .

پس آنچه که مرد سالاری نامیده می شود درواقع ادامۀ طبیعی این مذهب غریزی بوده که هنوز هم کمابیش حاکمیّت دارد و مورد قبول زن نیز می باشد پس امری صرفاً سلطه گرانه و از روی اقتدار و جبر هم نبوده و نیست .


از این دیدگاه به وضوح می توان درک کرد که تا چه حّد مذاهب و غرایز و مادیّت حیاتی بشری و ارگانیزم و فیزیولژی بشری رابطه ای مستقیم دارند و از یکدیگر تفکیک ناپذیرند . یعنی امور متافیزیکی در اعتقادات و عواطف بشری تماماً برخاسته از فیزیک بشری هستند .

و نیز به تجربه می دانیم که پرستش آلت زنانه نیز همواره و در خفا و پا به پای پرستش آلت مردانه وجود داشته است و امروزه خاصّه در تمدّن غرب که مرد سالاری به غایت رسیده و در حال فروپاشی می باشد و مذهب مردانه را منقرض می کند ، پرستش آلت زنانه علناً در همه جا حضور دارد و حتّی تبلیغ می شود و به صورت آداب ویژۀ روابط جنسی خود نمائی می کند . از این دیدگاه بهتر است نظری عمیق تر بر ذات مذهب بیندازیم و نیز راز وجود انسان در جهان و درک غریزۀ جنسی به عنوان قدرتمندترین غرایز بشری که در عین حال هم محور همۀ فعل و انفعالات روانی بشر است و هم بستر ادامۀ بقای بشر در جهان و هم راز پیدایش خانواده و مدنیّت و لذا شریعت ها و اخلاق دینی و قوانین و حکومت و عرف و فرهنگ .

طبق داستان آدم و حوّا در قرآن می دانیم که سرآغاز بیداری و پیدایش نبّوت در آدم همانا زشت دیدن عورت و پوشانیدن آن با برگهای درختان است که مصادف با خروج آدم و حوّا از بهشت می باشد و دوران ظهور احکام و مسئولیّت و جزا و مدنیّت و کار و تولید و مالکیّت است .

با نزدیک شدن به شجرۀ ممنوعه بود (به ترغیب ابلیس به وسوسۀ جاودانه شدن در بهشت) که به ناگاه آدم و حوّا برای اوّلین بار عورتهای خود و همدیگر را زشت دیدند و پنهان ساختند و توبه کردند و آدم هم به نبوّت رسید و علمش کامل شد ولی از بهشت ِ بی خبری هم بیرون آمدند .

و نیز می دانیم که در رأس و محور شریعت و اخلاق همۀ مذاهب هزاره های اخیر جهان و خاصّه مذاهب ابراهیمی ، امور مربوط به حفاظت و کاربرد غریزۀ جنسی و آلت جنسی قرار دارد و اساس همۀ محرّمات است و در محور تقوای مذهبی واقع شده است .

همانطور که همۀ احکام و اخلاق دینی به منظور تنظیم و تدوین و تعدیل روابط اجتماعی و مدنی است که هستۀ مرکزی آن همانا خانواده و رابطۀ جنسی بین زن و مرد می باشد . بدین لحاظ باید گفت که شریعت چیزی جز شریعت غریزۀ جنسی نیست و مابقی امور بر محور آن قرار دارد زیرا تا غریزۀ جنسی و ازدواج و خانواده نباشد امور دیگر هم موجودیّت معنائی ندارند . از قبیل احکام مربوط به تغذیه و کار و حاکمیّت و تجارت و حکومت و قضاوت و سیاست و …

زیرا همۀ این امور منتج از وجود خانواده است و خانواده هم حاصل رابطۀ جنسی زن و مرد است . بدین لحاظ باید بگوئیم که نظریۀ فروید دال بر علم و مکتبی بنا شده بر امر غریزۀ جنسی تا چه حدّی سطحی و تخیّلی و محدود و تک بعدی می باشد .

درواقع باید گفت که مذهب یعنی مذهب پائین تنه که بر اساس غریزۀ جنسی که اُم الغرایز بشر است بنا شده است و نیز غریزه ای که استمرار بنی آدم را موجب شده و تاریخ را پدید آورده است . دربارۀ اهمیّت این امر از جوانب مختلف در سایر آثارم مفصّل پرداخت شده و در اینجا نیازی به تکرار نیست.

“5 ـ دین به معنای راه بین بالاتنه و پائین تنه :

پس واضح است که اندیشه گری مردانه و عواطف زنانه در کلّیۀ امور که خواه ناخواه مذهب را مدّ نظر دارد ریشه در غریزۀ جنسی بشر دارد و برخاسته از آلت جنسی است . یعنی معنویّات و امور فلسفی و متافیزیکی و عشق و همۀ مقدّسات و ارزشهای بالاتنه ای بشر جملگی آبشخوری جز پائین تنه ندارند و تا ابد متّصل به آلت جنسی می باشند و غریزۀ جنسی . به همین دلیل عالیترین وعدۀ دین به دینداران هم بهشتی است که برترین لذتش حوریان و غلمان می باشند و این دال بر حقی عظیم و ذاتی در خلقت انسان و راز جهان است .

پس بیائیم و این امر را جدّی تر بگیریم و آنرا در شأن انسانیّت خود بدانیم زیرا هر بشری می داند که بغرنج ترین و لاعلاج ترین مسئله اش در کلّ زندگی همانا مسئلۀ جنسی است که موتور محرّکه و اوّلین سرنوشت او را نیز پدید آورده است . پس لازم است که سرمان را از آسمان به زمین آوریم و نگاهی هم به زمین و پائین تنه بیندازیم چرا که بهر حال روی زمین راه می رویم .

پیامبر اسلام به عنوان اکمل و خاتم انبیای الهی که مذهب را یعنی قانون و راز غریزۀ جنسی را به تمام و کمال آموخته و خود اسوۀ عملی اش بوده است ، می فرماید « در این دنیا سه چیز را دوست می دارم : نماز و عطر و زن ». نماز ستون دین است و دین به قول قرآن برای هر چه زنده تر شدن تن و روان و هستی انسان است زیرا انسان را به خداوند که مظهر کمال مطلقۀ زندگی می باشد نزدیک می کند و عضو محوری زندگی و حیات هم غریزۀ جنسی است . و امّا عطر به طور واضح یک عامل محرّک زندگی و لذا محرّک قوای جنسی می باشد و خود عصارۀ زیباترین و لطیف ترین بخش حیات نباتی یعنی گل هاست که عامل القای جنسی و تولید مثل در نباتات می باشد و زن هم که عامل بیرونی و محرّک قوای شهوانی و بستر رضایت جنسی و استمرار حیات است .

 پیامبر اکرم در آخرین خطبه اش قبل از رحلت بر بالای منبر می فرماید «به خدائی که جانم در دست اوست ، شبی نبوده که با یکی از همسرانم جماع نکرده باشم» پس بدین طریق در وصیّت نامه اش به امّت اسلامی علناً سنّت دین خدا و هدف دین را و معنای نبوّت و کمال تقویٰ را معرّفی کرده است و نیز حقّ قداست را که عین حقّ زندگیست. پس مرد کامل و انسان واصل و مقرّب پروردگار کسی نیست که قوای حیاتی و غریزۀ جنسی اش را نابود کرده باشد و بلکه به عکس .

پس بدین ترتیب می توان مهمترین عنصر پدید آورندۀ خرافه و نفاق و مذهب ِ ضدّ مذهب را درک کرد که تا چه حدّی عامل حیات و ارتقای زندگی را مبدّل به ضدّ زندگی کرده و رهبانیّت و نبرد بر علیه غریزۀ جنسی را پدید آورده و به نام دین خدا به ثبت رسانیده است و بشریّت را تحت عنوان دین به بی دینی و فلاکت و زجر افکنده است و بسیاری از دانشمندان و حتّی علمای دینی را هم فریب داده و از دین منحرف نموده و لذا مردمان را هم به خطا و عذاب انداخته و به ناحق به عداوت با دین کشانیده و یا منافق کرده است و خداوند که مظهر رحمت مطلقه بر بشر است ، همچون الهۀ عذاب معرّفی شده است و حتّی نابغه ای مثل نیچه را هم به این باور غلط رسانیده است که گوئی دین خدا همانا امر به خود ـ براندازی است و تمام اخلاق ، دشمن زندگی و طبیعت بشر است .

 این غفلت و سوء تفاهم عظیم در نوابغ و علمای دینی و دنیوی نشان دهندۀ جهل و تکبّر عظیم بشر دربارۀ خویشتن است .

 پس تا همین جا به طور کلّی درک و احساس می کنیم که دین و غریزۀ جنسی و حیات و هستی بشر به لحاظ فیزیولژی و تکامل اعصاب و روان بشری در طول تاریخ پا به پای همدیگر رشد کرده اند و اموری یگانه اند و بدون یکدیگر مفهوم نمی شوند و بلکه امر تکامل جسمی ـ روحی بشر را دچار تناقض و ابطال می سازد و لذا علوم دینی و علوم دنیوی را به طور ناحق و خلاف واقع به مقابله با یکدیگر می کشانند و موجبات جدالهائی می شوند که در طول تاریخ شاهدش بوده ایم .

پس همۀ این جدالها و تناقضات ناحق و غیرواقعی بین دین و دنیا ، مادّه و معنا، فیزیک و متافیزیک ، تن و روح و … فقط حاصل جهل و تزویر بشر بوده است که خدا را دشمن بشر پنداشته است و دین را ضدّ زندگی قلمداد نموده است و جنگ کاذب بین مذاهب و مکاتب را پدید آورده و کفر را به عنوان حامی زندگی در نقطۀ مقابل دین انبیاء نشانده است .

 پس واضح است که مردان و انسانهای کامل و عارف مظهر اشدّ و کمال حیات و قوای غریزی و شهوانی می باشند زیرا دین خدا را درک کرده و بر اساس آن به تربیت خویش پرداخته اند . مولای رومی عارف کامل جهان نیز در مثنوی اش مفصّلاً به این امر پرداخته و پندار کسانی که عارفان را زجرکُش و بدبخت می دانند به سخره گرفته است و نهایتاً می گوید که حتّی به لحاظ دنیوی و مادّی هم بهترین عیش پاک و بی عذاب از آن مردان حق است و نه کافران .

 به تجربه نیز معلوم شده است که کافران عیّاش و ضدّ دین از معذب ترین رابطۀ جنسی برخوردارند و عموماً دچار امراض جسمانی و انحرافات زجرآور جنسی می باشند که یکی از این امراض همانا ناتوانی جنسی و همجنس گرائی است که امروزه در سراسر جهان به صورت یک اپیدمی در آمده است که حاصل جهل دربارۀ دین و انکار نسبت به پیامبران خداست.

بدین لحاظ چه بسا مردان به واسطۀ برون گرائی خود که حاصل برونی بودن آلت رجلیّت است دچار از خود ـ بیگانگی و جهل شدید تری هستند و زنان از درک غریزی سالمتر و واقع بینانه تری برخوردارند و لذا در قیاس با مردان هم زجر جنسی کمتری دارند و افسار گسیختگی ها و امراض و عذاب های جنسی شان به مراتب ضعیفتر می باشد . این امر به لحاظی ضعف جسمانی زنان را در مقابل مردان جبران می کند و بین مرد و زن تعادل برقرار می نماید : قدرت جسمانی مرد به همراه عطش جنسی اش به زن (به دلیل بیرونی بودن آلتش) و ضعف جسمانی زن به همراه خود ـ کفائی و کم نیازی جنسی اش به مرد (به دلیل اندرونی بودن آلتش).

نتیجه گیری:

بنابراین باید گفت که واضح ترین و محسوس ترین نشانۀ جهل و کفر و نفاق بشر همانا عذاب های جنسی می باشد که امروزه عالمگیر شده است . و نیز این امر که عداوت با دین واضح ترین نشانۀ جهل است و عداوت با زندگی .

بیشتر بخوانید:

فلسفه وجودی مرد

فلسفه غرایز

حدیث عشق (حقایق و اسرار عشق جنسی، عشق جمالی و عشق عرفانی)

لطفا امتیاز بدهید