کتاب : رجعت شریعتی

نظری بر هویت عرفانی دکتر شریعتی و انقلاب اسلامی

نظری از فراسوی بود و نبود

 مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی

تاریخ تألیف :1383

تعداد صفحه:103

برای دانلود کتاب “رجعت شریعتی” اثر استاد علی اکبر خانجانی کلیک کنید.

دانلود کتاب صوتی “رجعت شریعتی “ اثر استاد علی اکبر خانجانی:
51- کتاب صوتی (1) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳
51- کتاب صوتی (2) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳
51- کتاب صوتی (3) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳
51- کتاب صوتی (4) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳
51- کتاب صوتی (5) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳
51- کتاب صوتی (6) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳
51- کتاب صوتی (7) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳
51- کتاب صوتی (8) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳
51- کتاب صوتی (9) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳
51- کتاب صوتی (10) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳
51- کتاب صوتی (11) رجعت شریعتی‌ (نظری برهویت عرفانی دکترعلی ‌شریعتی ‌و انقلاب اسلامی) – ۱۳۸۳

فهرست مطالب کتاب “رجعت شریعتی” :

مقدمه

فصل اوّل :«خود ِ» شریعتی

1 ـ نظری اجمالی

2 ـ اُمیّت

3 ـ معبودهای شریعتی

4 ـ تنهائی شریعتی

فصل دوّم : (تزها ، مکاشفات ، بدعت ها)

1 ـ از خود ـ بیگانگی و خود ـ آگاهی

2 ـ مذهب ضدّ مذهب

3 ـ ایدئولوژی

4 ـ شریعت عقلانی

فصل سوّم :(شریعتی و انقلاب اسلامی ایران )

1 ـ زمینۀ جهانی انقلاب اسلامی

2 ـتکنولوژیزم:ستون فقرات استکبار و قلب ابلیس

3 ـ شریعتی و گروه های انقلابی

4 ـ شریعتی و امام خمینی

فصل چهارّم :(معمّای التقاط)

1 ـ تعریف التقاط

2 ـ ماتریالیزم 

3 ـ مالکیّت دینی  

4 ـ میزان تشخیص

5 ـ حکوت دینی 

6 ـ سکولاریزم 

7 ـ تأویل 

8 ـ تقلید

9 ـ دروغ مصلحتی 

10ـ حق شرک 

11 ـ تبدیل آیات 

12 ـ و خلاصه

فصل پنجم : (اسلام منهای روحانیّت)

1 ـ سنّت وتقلید

2 ـ شرک معیشتی 

3 ـ شرک معرفتی 

4 ـ ستون شرک  

5 ـنتیجه

فصل ششم : (بی خودی شریعتی)

فصل هفتم : (مرگ شریعتی )

فصل هشتم : ( شریعتی چه کرده است )

فصل نهم : ( شریعتی ، شریعتی است )

مقدمه :

این کتابی از منظر یک «شاهد » است . کسی که در طی این ربع قرن اخیر در شرایط ویژۀ روحی ـ اجتماعی قرار گرفت تا بتواند بدون توجّه به سود و زیان خویشتن و از فراسوی هر مصلحت دنیوی و بدون کمترین مشارکتی در جریانات سیاسی کشورمان ، همه ارکان و ابعاد و اعماق و اجزای این واقعۀ انقلاب را با بی نظری کامل نظاره کند و شهادت دهد در مقابل خدا و خلق .

گوئی که کار و هدف دیگری در زندگی نداشته و کلّ حیات مادّی و معنوی خود را وقف این شهادت نموده است که البتّه جز به همراه جهاد اکبری مستمر و فزاینده در نفس خود ممکن نمی شد و جز به واسطه حضور تنگاتنگ و عاطفی در میان همه اقشار و گروههای مردمی ، تا حق را آنگونه که هست و نه آنگونه که می خواهد ، ببیند و گواه باشد .

وبه لحاظی گویی تلاش کرده ام تا از چشم خود شریعتی بر انقلابی که محصول عشق او بود شاهد باشم . و گوئی که خود شریعتی با مرگش و با کنار رفتن از دنیا ، از چشم این جانب بر انقلاب به نظاره نشست و اینک گزارش می دهد .

این «گوئی » ها نه استعاره ای شاعرانه بلکه واقعه ای وجودی بوده است . خلاصۀ این واقعه بدین قرار است که یکی از شبهای اواخر خرداد ماه 1356 هجری شمسی بی هیچ مقدمه ای دچار یک انقلاب و طوفان و استحالۀ عظیم روحی شدم . در این دوران به عنوان دانشجو در مغرب زمین مشغول تحصیل بودم و در اوج نبردی ایدئولوژیکی با سازمانهائی که بر اساس اندیشۀ شریعتی بناشده و یا خوراکی جز آثار وی نداشتند ولی به محض شروع نشانه های انقلاب در کشورمان و به محض رسیدن بوی قدرت به مشامشان ، به طرز رندانه و مذبذبانه و ناجوانمردانه ای نجوای التقاطی بودن شریعتی را آغاز کرده بودند زیرا می دیدند که اگر انقلاب پیروز شود قدرت به دست جریاناتی می افتد که از شریعتی دل چندان خوشی ندارند و او را در پنهان و آشکار التقاطی می خوانند مثل «روحانیّت مبارز» ، نهضت آزادی ایران و سازمان مجاهدین خلق با رهبری پس از کودتای داخلی آن . و در این نبرد معرفتی در آن منطقه من یک نفر بیش نبودم که در دفاع از حقّ شریعتی و نه حقّ خودم مورد صدها تهاجم و تهمت ناجوانمردانه قرار داشتم : مشکوک بودن ، نفوذی بودن ، ساواکی بودن ، روانی بودن و نهایتاً الینۀ شریعتی .

که به ناگاه دچار یک رستاخیز درونی شدم ، براستی قیامتم بر پاشده بود و گوئی که به تازگی روحی جدید در وجودم دمیدن گرفته بود و در درون گردبادی که در قلبم برپا گشته بود هر آن خود را به کلّی در حال از دست رفتن می دیدم و این از دست رفتگی بسیار برتر از احساس نابود شدن بود و هیچ نمی فهمیدم که این چه بلائی است که بر سرم آمده است و در عین حال به عظمت و قداست و حقّانیّت این واقعه در اعماق دلم اطمینان داشتم و احساس می کردم که بالاخره خداوند تصمیمش را درباره ام گرفته است و سرنوشت من در حال یک دگردیسی کامل است .

فردای آن شب سرگشته و حیران در حالیکه اصلاً زمین و زمان را احساس نمی کردم وارد صحن دانشگاه شدم که به ناگاه یکی از آشنایانم به سویم آمد و گفت : فهمیدی ؟

پیش خود گفتم لابد او هم می بیند که من در چه حالی هستم . گفتم چه شده ؟

 گفت : شریعتی … از دنیا رفته است .

این خبر مرا کمترین تکانی نداد و گوئی هیچ اتّفاقی نیفتاده است زیرا کلّ اتّفاق از شب قبل در لحظه وفات شریعتی در من رخ داده بود و اینک برای من شریعتی نه تنها نمرده بود بلکه در من زنده و حاضر شده بود . این واقعه را تا مدّتی از جنس تناسخ و حلول می خواندم ولی مسئله برتر از آن بود بلکه تجلّی محبوب بود و ولایت عرفانی شریعتی بود که در من رخ نموده بود .

به هر حال من به ناگاه مبدّل به انسانی دگر شده بودم که به تازگی از اعماق ذاتم بالا آمده بود و خود را می یافتم و می فهمیدم . این انسان جدید به زبانی همان گوهرۀ نهان خودم بود که برمن عیان شده بود و لذا این واقعه برایم به معنای واقعی ِ «قیامت» بود . و البتّه مدّتها به طول انجامید تا هویّت جدید خود را تماماً درک نموده و پذیرا شوم حتّی به لحاظ صورت و خلق و خوی ، هر کسی که مرا می دید مات ومبهوت می گشت و نجواکنان می گفت «او عین شریعتی شده است » حتّی برخی مرا با خود شریعتی عوضی می گرفتند . به خاطر همین مسئله تا سالها از حضور در جمع اجتناب می ورزیدم و همین امر زمینۀ مقدّماتی انزوای من شد تا شاهدی بی نظر باقی بمانم .

در طی این ربع قرن اخیر بارها علیرغم میل باطنی ام که مرا به تنهائی می کشاند تلاشی مذبوحانه ای نمودم تا بر عرصه تعهدّات اجتماعی ـ عقیدتی وارد شوم ولی هر بار به طرز حیرت آوری دست غیبی مرا به گوشه ای می راند . حتّی به واسطه رشتۀ تحصیلی ام مدّتی هم به طبابت بیماران عصبی ـ روانی پرداختم که البتّه بی هیچ مزدی بود که با تمام موفّقیّت معجزه آسائی که داشت به ناگاه به بهانه هائی دستم از این کار هم کوتاه شد و زان پس شبانه روز مشغول نوشتن بوده ام ، نوشتن از فراسوی خیر و شر و از ورای بود و نبود . و موضوع محوری همه این آثار و تفکّرات چیزی جز حقّ شریعتی و ماهیّت وجودی او نبوده است : اینکه او کیست !

بدین طریق من و شریعتی با یکدیگر محشور بوده ایم و با یکدیگر تکامل یافتیم . تجلّی ای که نه تکرار شریعتی بلکه ادامه شریعتی بود و نیز مرا از بن بست کاملی که در همه امور مادّی و معنوی و علمی و سیاسی و دینی و جهانی به آن رسیده بودم خارج کرده و نور هدایت و امام باطن من شد و مرا به سوی یگانگی رهنمون ساخت . این واقعه را چه راست پندارید چه دروغ ، به هر حال ناگزیر از اعترافش هستم و بدون آن حقّ این کتاب ادا نمی شود . این اعتراف برایم از مردن هم شاقّه تر است ولی مأمور به این اعترافم .

اینک که همه جریانات سیاسی ودینی و انقلابی ِ مخالف یکدیگر به همراه اکثریّت مردم از فرط بن بست های حاصل از راه طی شده ، رجعتی نوین به شریعتی یافته اند انتشار این کتاب را وظیفه ای دینی یافتم که برایم در حکم جهاد افضل است تا مبادا این رجعت نوین به شرک و فریبی نوین مبتلا شود همانطور که نشانه های آن در طی سالیان اخیر روز به روز واضح تر می شود .

و حتّی اگر بخواهیم صرفاً به لحاظ مصالح ملّی و سیاسی به این رجعت نظر کنیم بسیار بهتر از رجعت به سوی آمریکاست که در پنهان و آشکار آغاز شده است این رویکرد به آمریکا محصول پشت کرد به شریعتی است . رجعت به شریعتی رجعت به اصل و دل و عشق ِ انقلاب است که : هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود . رجعت به شریعتی به صدق و اخلاص و مکتب محمّد (ص) و علی (ع) است .

و نیز رجعت به شریعتی در حقیقت همانا رجعت به اصل و حق شریعت انبیای الهی است که فراموش شده . و کلام آخر اینکه این رساله ای آکادمیک و از دریچۀ علوم منقول نیست . که بیش از هزار سال است که در دام شیطان قیل و قال افتاده ایم و عقل را به پای نقل قربانی کرده ایم . پس بدون شک از دیدگاه فنون کلیشه ای ِ تألیف و تحقیق تا هزار و یک عیب را داراست که ما آن را از محاسن رساله قرار داده ایم .

به هر حال پیشاپیش دست هر منتقدی را که از درد ِ دل و دین ما را بنوازد ، می بوسیم . و برای ادای دِین به شریعتی که عین ادای دِین به دین است هر بلائی را با آغوش باز استقبال می کنیم و این بلا را بلی ِ پروردگار می دانیم .

                                                                                          علی اکبر خانجانی ـ تیر ماه 83

وفریادا ز عشق ، وافریادا

کارم به یکی طُرفه نگار افتادا

گر داد ِ من شکسته دادا  ، دادا      

ورنه من و عشق هر چه بادا ، بادا

«بوسعید ابو الخیر»

5/5 - (4 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *