درباره خدا
55. انسان، تماشاگرِ خدا است و دوست دارد که چون او باشد. اگر در اين خواستهاش جدی و کوشا باشد، میتواند جانشين و خليفهی او شود ولی نه خود او.
122. به هر که دل بدهی پشيمان میشوی، الا به خدا و دلداهی خدا. زيرا جز اين دو نمیتوانند دل از کسی ببرند.
169. کافر از شرم اعمالش خدا را ياد نمیکند و منافق از بیشرمی گاهی خدا را ياد میکند. ولی مؤمن را خدا است که ياد میکند و او میگريد و سجده میکند.
187. تو با خود چنانی که خدا با تو است.
192. وقتی خدا به تو نظر میکند تو او را به ياد میآوری و به او نگاه میکنی و میبینی. ولی آنگاه که او را از ياد بردی ديگر به ياد نمیآوری که چه ديدهای.
235. آنکه با خدای خود عشقورزی کرده باشد، مقام عبوديت را ترجيح میدهد تا مقام خدائيت.
261. اخلاق خدا همان اخلاق انسان کامل و خليفهی خدا است.
268. کسی که در همین دنيا اميدی به ديدار خدا نداشته باشد مشرک است.
269. کسی که خدا را به غير از طريق علی میشناسد منافق است.
271. عاشق ديدار خدا، معصوم است.
275. خدا با همه معتدل است و بر هیچ کس آسانتر يا سختتر از ديگری نگرفته است.
280. همهی عاشقان خدا، علیگونهاند.
321. آنکه از خود راضی است، خدا است و خليفهی خدا. کافران فقط تظاهر میکنند که از خود راضی هستند و از اين تظاهر عذاب میکشند.
406. يا تو مشغول نگريستن بر خدا هستی يا خدا مشغول نگريستن است به تو.
432. اگر در آنچه که هستی خدا را ياری دهی، در آنچه که نيستی خدا تو را ياری میدهد.
433. ياری کردن خدا، خدا را معرفی کردن است.
434. معرفی کردن خدا، مدد نخواستن از غير خدا است.
436. ياری کردن خدا، وقف تماميت خويش است برای خدا. يعنی به جای خدا در ميان خلق بودن.
449. آنکه به مؤمنی تکبر میکند، به خدا تکبرش بيشتر است.
499. خدا، جوان مطلق است.
500.آنکه به خدا نزديکتر میشود از سر شوق جوانتر میشود و تا لب گور هم عاشق است بر همه چيز و همه کس.
502. زمان، تو را به سوی خدا میبرد، پس در همه حال آمادهی اين ديدار باش.
504. تفکر دربارهی عظمت خدا، حقارتها را از ميان میبرد و حسد را پاک میکند.
505. تفکر دربارهی وجود خدا، تو را شاد میکند از اينکه مخلوق او هستی.
506. از مشاهدهی خدا است که پير میشوی. از مشاهدهی جوانی او.
508. ياد جوانی، ياد خدا است.
599. اگر دنيا با همهی محتوياتش يکجا به انسان داده شود، لحظهای دلش را شاد نمیکند. دل فقط با خدا شاد میشود، زيرا خانهی او است.
600. فقر و بيماری و بیکسی، سه رحمت خاص خدا بر اهل معرفت نفس است.
625. فقط مؤمنان مستحق رحمت و مهر خدا هستند؛ زيرا جز خدا کسی ندارند.
738. اگر چشم از دست مردم بپوشی، دست خدا را مییابی.
775. کامل شدن، خالص شدن است از غير خدا.
1036. خدا فهميدهشدنی نيست، بلکه در اعضا و ذرات وجود تجربهشدنی است و به واسطهی دل، ديدنی.
1045. خدا شناخته نمیشود و دوست داشته نمیشود مگر از طريق انسان مخلص.
1048. اگر دوست خدا را نتوانی پيروی کنی خدا را هرگز نمیتوانی.
1059. دوستی با مؤمن، دوستی با خدا است.
1066. انسان خالص، خانهی خدا است.
1073. صبور بودن، راضی بودن است در پذيرش ارادهی خدا.
1074. صبور بودن، در محضر خدا بودن است.
1090. همه کافران در سخن، خدا را تصديق میکنند و انبيا را تکذيب میکنند. واين رسوایی نفاق و دروغگویی آنها است. زيرا آيا خدا و کلمهی خدا به جز از طريق انبيا به بشر شناسانيده شده است ! چگونه است که کافران خبر را قبول دارند ولی مخبر را تکذيب میکنند. اين است دروغ بزرگ.
1120. جهان هستی تجلی ازخودگذشتگی خدا است.
1159. کمال خداشناسی به علیشناسی میرسد.
1169. آنکه يک انسانی را عاشقانه همچون خدای خود میپرستد و صادقانه اطاعت میکند، سريعترين راه هدايت و خداشناسی را يافته است.
1192. از پس هر جانبازی برای خدا، صدها درِ عزت و رفعت او بر تو گشوده میشود.
1228. راه رشد حقيقی رسيدن به اين واقعيت است که: خدا کافی است.
1250. به آنچه که علم داری و بايد عمل کنی، صادقانه عمل کن تا در آنجایی که نمیدانی چه کنی، خدا بر جای تو عمل کند.
1291. خدا با بشر يک سخن دارد و بس: میخواهی چو من باشی؟ پس نيست شو چو من.
1315. امروزه آنکه از راديو و تلويزيون و مطبوعات و اخبار همهی کانالهای ارتباط جمعی قطع رابطه نکند، نمیتواند با وجود خويش و با خدا رابطهای برقرار نمايد.
1401. خداوند ايمان را بر قلبی فرود نمیآورد مگر آنکه وجود آن فرد را تصاحب میکند و به دست خود به او روزی میدهد و جانش را از شر کافران مصون میدارد و آنگاه او را سپر بلايای خويش میکند در مقابل کفار و منافقين.
1406. در ايثارِ نام خود، به نام خدا میرسی. در ايثارِ جان خود، به جان خدا میرسی. در ايثارِ آرمان خود، به آرمان خدا میرسی و در ايثار خودِ خودت، به خود خدا میرسی. و آنکه به خدا رسيد فقط به خدا خدمت میکند. وخدمت به خدا همانا سپر بلای خدا شدن است. و اين است امتحان بزرگ و بدنامی را به جان و دل خريدن و سپاسگزار بودن.
1407. مؤمن به واسطهی دنيا به خدا میرسد و جز خدا را نمیپرستد. و کافر به واسطهی دنيا به ابليس میرسد و ابليس هم به او میگويد: مبادا که در مقابل مؤمنان و مخلصان تواضع کنی، بلکه تو نیز فقط خدای ناديده را بپرست و اينان را انکار کن و سنگسار نما. تو هم مثل من خدایی را که ديگر نمیبینم و از او دور شدهام و لعنتش شدهام بپرست؛ خدایی را بپرستکه نه میفهمیو نه حسش میکنی و نه فرمانش را میبری. تو در نافرمانیات خدا را مطيع باش و مؤمنان در فرمانبری، او را اطاعت کنند. خدا قدر يکتاپرستی را نمیداند. من او را يگانه پرستيدم و حاضر نشدم در مقابل يک موجود لجنی سر خم کنم، مرا لعنت نمود. تو هم اگر او را خالصانه بپرستی وضعت بهتر از من نمیشود. مخلصان هم که خدا را خالصانه میپرستند وضعشان بدتر از همه است. نگاه کنيد چقدر بدبخت و فقير و درمانده و توسریخور و بدنام هستند. مرا اطاعت کنيد، من پيشکسوت شما هستم و اين راه را بهتر از هر کسی میدانم. من شما را تضمين میکنم.
1523. اکثر مردم از خدا بيزارند و اقليتی از او شاکیاند و برخی تسليم خدايند و انگشتشمارانی از خدا راضیاند.
1525. ترس از خدا چند معنا دارد: کافران از نابودی به واسطهی خدا میترسند، مشرکان از عذاب خدا، مؤمنان از امتحان خدا، متقين از ديدار خدا و مخلصين از فراق او.
1662. خداپرستی همانا عشق به ديدار با او است.
1663. بهشت اجر عشق به ديدار با خدا است نه اجر اعمال نيک.
1768. کسی که لحظهای لطافت خدا را درک کند فنا میشود.
1769. دوزخ برخورد دور با خدا است و جنت برخورد نزديک با خدا است. و رضوان وحدت با خدا است.
1777. اين تو نيستی که به خدا فکر میکنی، بلکه اين خدا است که به خودش فکر میکند. تو اصلاً وجود نداری خيالت راحت باشد.
1795. تو خدا را نمیشناسی مگر به واسطهی دوستی خداشناس.
1811. کسی که مورد قهر خدا قرار میگیرد، به مردم نزديک میشود و آنکه مورد محبت خدا قرار میگیرد، از مردم کناره میگیرد.
1833. کيفيت رابطهی باطنی تو با جميع کسانی که میشناسی، تماميت رابطهی تو با خدا و خويشتن تو است.
1888. محال است چيزی از خدا بخواهی و نگيری. منتهی اکثراً فراموش میکنی.