جعفر صادق یعنی نهر خروشان صدق و تصدیق حق!
عرفان صدق (الصادق) در وجود جعفر ابن محمّد(ع) (امام صادق)
از میان معصومین امام ششم تنها کسی است که دارای اسم “”جعفر”” است و از نزد خداوند به “”صادق”” ملقب گردیده است که فرزند امام محمد باقر(ع) می باشد.
“جعفر” در لغت عرب بمعنای نهر جوشان است و براستی که امام صادق و دانشگاه او همچون نهرهای خروشان همه انواع علومی بودند که تا قبل از آن در جهان سابقه نداشت که این علوم جعفری در طول تاریخ هم باعث و بانی علم بغی شدند و هم علم باقی!
امام صادق(ع) مصادف با انقراض امویان به امامت رسید و تا استحکام خلافت عباسی مجال استثنائی پدید آمد تا بمدت حدود سی و چهار سال امامت، به اشاعه و ابداع انواع علوم بدیع بپردازد که بانیش پدرش امام باقر(ع) بود.
ابومسلم خراسانی یکی از مهمترین سردارانی بود که در نابودی امویان مؤثر افتاد و پس از نابودی این خاندان پلید به عراق رفت و خلافت اسلامی را تحویل امام صادق داد و همه سرداران و بزرگان عباسی هم برای بیعت با امام به حضورشان آمدند تا خلافت اسلامی را به ایشان بسپارند زیرا اصلاً به دفاع از حق آل محمد و ولایت علی با امویان جنگیدند و نسلشان را برانداختند.
ولی امام از پذیرش خلافت ابا نمود و همه را غرق حیرت و تردید ساخت که درک این معنا بزرگترین حجت ادعای ماست که امامت پس از واقعه کربلا از عرصه حیات عامه اجتماعی و حکومت سیاسی و وصایت نبوی خارج گردید و بر قلمرو ولایت خاصه وارد شد که همان اشاعه نور امامت و علوم ولوی و تأویلی جهت هدایت عاشقان حق است و این همان قلمرو غیبت عامه است و ظهور خاصه!
از دانشگاه امام صادق که عالیترین دانشگاه به معنای کامل کلمه در کل تاریخ تعلیم و تربیت بشری بود بمدت حدود سی سال قریب چهار هزار دانشجو از سراسر جهان، فارغ التحصیل گردید از اقوام و مذاهب گوناگون آنهم بصورت بورسیه کامل در نزد خود امام در آزادی کامل عقیده از آغاز تا به پایان تحصیل!
از همان عصر امام صادق تا حدود نیم قرن قریب به یکصد مکتب و مذهب علمی- دینی- اسلامی- عرفانی- سیاسی از این دانشگاه جاری شد که برخی از آنها بصورت فرقه های مذهبی در آمد که فرقه اسماعیلیه یکی از ماندگارترین آنهاست و شیعه جعفری! و دهها فرقه دیگر اسلامی در طی قرون بتدریج محو گردید و یا در یکی از این او مذهب حل شد.
از فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق(ع) نه تنها دانشمندان الهی و حکما و عرفا و فقها و متکلمین بزرگی رخ نمودند که باعث و بانی دهها مکتب و مذهب شدند بلکه دهها رشته علمی و فنی ابداع گردید مثل علم شیمی و فیزیک و نجوم مدرن که جابر ابن حیان مشهورترین سخنگوی این علوم است.
عارف واصلی چون بایزید بسطامی و حکیمی کامل چون بهلول و طبیعی دان نابغه ای چون جابر ابن حیّان و تأویلگر نابغه و انقلابی چون ابوالخطاب و در رأس همه آنها اسماعیل پسر خود امام صادق قرار داشت از جمله فارق التحصیلان این دانشگاه هستند که اسماعیل نصّ امامت هم داشتو بدلیل جوانمرگ شدنش در دوران حیات پدرش (مسمومیت) پسر کوچکتر یعنی امام موسی(ع) به امامت رسیدند.
و اینها فقط نمونه های مشهوری از محصولات علمی امام صادق بودند. در حالیکه حدود هفتاد تن از برجسته ترین مریدان مخلص امام صادق(ع) که جملگی تأویلگرانی نابغه بودند که زیر نظر اسماعیل فعالیت انقلابی می کردند یکجا در مسجد مدینه به امر خلیفه عباسی کشته شدند و نهضت انقلابی اسماعیلیه از بقایای این واقعه پدید آمد. و نیز همه امامان چهارگانه اهل سنت هم از محصلین دانشگاه امام صادق و امام باقر بودند به اعتراف اهل سنّت!
و اما آیا اینهمه علوم بدیع از کجا جوشیدند (علاوه بر شرایط استثنائی حاکم بر عصر امام صادق) و اصلاً چرا امام ششم را صادق می نامیم؟
آیا سائر امامان ما صادق نبودند؟
جعفر صادق یعنی نهر خروشان صدق و تصدیق حق!
تصدیق یگانگی اول و آخر و ظاهر و باطن امور که نورش از علم تأویل پدرش پدید آمده بود و لذا امام صادق کامل کننده انقلاب تأویلی پدرش بود. و لذا همه علوم اسلامی و خاصه شیعی در بیش از نود درصد امور برخاسته از قال باقر و قال صادق است.
جعفر صادق(ع)، نهر جوشان تصدیق کننده تأویلات محمد باقر(ع) است و همه علوم امام ششم حاصل تصدیق یگانگی اول و آخرها و ظاهر و باطنهائی بود که امام باقر کشف نمودند و تبیین کردند. پس کلیه علومی که از این امام رخ نمودند از ذات تصدیق تأویلی بودند یعنی عرفانی بودند.
ولی متأسفانه بسیاری از این فارغ التحصیلان به سکولاریزه کردن مبنای تأویلی- عرفانی این علوم پرداختند و بسیاری دیگر از این علوم در طول تاریخ دچار ظلمت دهرزدگی و تفاسیر اخباری گشتند و از ذات عرفانی- تأویلی خود تهی و عقیم گردیدند و بفراموشی رفتند و جز علوم فقهی چیزی به ارث باقی نماند که آنهم امروزه در محاق فراموشی قرار گرفته زیرا نور تأویلی خود را در نزد علمایش از دست داده است.
“”صادق”” نیز از اسماء و صفات خداوند است که اتفاقاً در تصدیق علی العظیم قرار گرفته است: صدق الله العلی العظیم! یعنی صدقی جز تصدیق ظهور اسم العلی در علی مرتضی نیست چرا که نخستین ظهور تأویل و تعیّن حق همان علی مرتضی می باشد که مصدر و ذات تأویل امامت است همانطور که امام صادق(ع) فرموده “”همه ما علی(ع) هستیم””! و لذا علی را صدیق اکبر نامیده است رسول خاتم(ص)!
پس صدق در معنای قرآنی و معرفت امامیه مقام و صفت و علمی برخاسته از علم و عرفان تأویل است و آن تصدیق یگانگی اوّل و آخر و ظاهر و باطن امور است. پس صدق مقدمه ای بر مکتب وحدت وجود است و علم توحید عرفانی که شکافنده اش امام باقر و نخستین مصدقش امام صادق است. یعنی جز اهالی عرفان وحدت وجود اهل صدق نیستند در مکتب امامیه و مذهب جعفری!
پس علمای مذهب جعفری بدون نور این صدق که همان مکتب و حکمت وحدت وجود و علم تأویل است امکان ابقای حیات تاریخی خود را ندارند. و مدارس حوزه های علمیه که به تقلید از دانشگاه امام صادق پدید آمده است در صورتی براستی دانشگاه امامیه است که به این نور تأویل عرفانی بازگردد وگرنه از ذات تهی است و مدارسی بی نور و ظلمانی است یعنی از نور امامت بیگانه است زیرا امامت جز نور تأویل نیست.
و بیهوده نبوده که برای نخستین بار تحت تعلیمات امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود که علم امام شناسی پدید آمد و امامت تبدیل به کانون مرکزی همه علوم گردید که در رأس شاگردانی که بر محور امام شناسی کار می کردند اسماعیل(ع) پسر بزرگ امام صادق قرار داشت و آن هفتاد نفری از مریدان اسماعیل که یکجا قتل عام شدند نخستین علما و عرفای امام شناسی بودند که از دانشگاه امام صادق فارغ التحصیل شدند. و جالبتر اینکه بسیاری از امام شناسان این حلقه خاص ایرانیان بودند که برخی گریختند و به ایران بازگشتند و این نور را در ایران اشاعه دادند که ادامه نهضت سلمان فارسی را تداوم و تکامل بخشید و ایران تبدیل به بزرگترین دانشگاه پنهان امام شناسی شد که بر محور علم تأویل عرفانی قرار داشت. این نور امام شناسی در طی قرون و اعصار در جامعه ایرانی مولّد هزاران صوفی و عارف وحدت وجودی گردید که شمس و مولوی و حافظ و عطار از مشهورترین آن هستند.
از سوئی دیگر باقیمانده علمای امام شناسی دانشگاه امام صادق بسوی غرب گریختند و در اندلس و شام مأوا گزیدند که کانون دیگری برای ظهور عارفان امامیه گردید که ابن عربی و صدرالدین قونوی از مشهورترینشان می باشند.
پس باید درک کرد که امامت و امام شناسی بدون علم تأویل نوری مطلقاً قابل حصول نیست زیرا امامان مظاهر این آیه هستند: هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن! و دانشگاه امام صادق در کشف و تصدیق مصادیق این آیه در عالم هستی و جامعه بشری پدید آمد و خود امام صادق خورشید این تصدیق بود و مظهر یگانگی ارزشهای دیالکتیکی!
زیرا رابطه اول و آخر یا ظاهر و باطن هر امری بر حسب ادراک حسّی بشر سراسر تناقض و تضاد است. و امام صادق کاری جز تطبیق و تصدیق یگانگی این امور متضاد را نداشت و این همان علم توحید وجودی یا وحدت وجود است: می گویند که در آیات الهی تناقضات است در حالیکه صاحبان علم می دانند که امری یگانه است. قرآن-
بنابراین منظور از صدق و تصدیق این نیست که بگوئیم آّب آب است، درخت درخت است، حسن حسن است و حسین هم حسین است. بلکه شناخت تأویلی، یگانگی امور متضاد و تصدیق آن است که البته کاری کبیر و علمی عظیم و لدّنی است و صدق امام صادق برخاسته از این علم عظیم می باشد که دانشگاه صادق این علم را ابداع و اشاعه نمود پس امام صادق بانی علم و عرفان وحدت وجود است و بانی منطق دیالکتیکی!
و مشهورترین فارغ التحصیل نخبه این منطق دیالکتیکی هم کسی بنام هشام ابن حکم است که در مباحثه با مخالفان سرآمد همگان بود و درباره بسیاری از تناقضات علمی و معرفتی کتبی با ارزش تألیف نمود و از جمله در نقد و ردّ فلسفه ارسطو کتابی تحت نظر امام تألیف کرد که متأسفانه از آن اثری باقی نمانده است.
برای درک بهتر تصدیق یگانگی اوّل و آخر و ظاهر و باطن امور و تصدیق این یگانگی که سرآغاز هر علم و مکتب و مذهب نوینی است باید بدانیم که حتی علوم طبیعی که امروزه بر جهان حکومت می کند و علومی مثل فیزیک و شیمی و زیست شناسی و ذرّه شناسی و اتم شناسی و سلول شناسی و میکروب شناسی جملگی براساس چنین تصدیقی پدید آمده اند یعنی از محصولات علوم تأویلی هستند که برای نخستین بار در دانشگاه امام صادق بنیانگذاری شدند.
ولی بتدریج در طول تاریخ و در انتقال به شرق و غرب جهان سکولاریزه شدند یعنی نور الهی و معرفت امامی را از دست دادند و تبدیل به علومی کافرانه و مادّی گشتند و به خدمت طاغوت درآمدند همانطور که بخشی از این علوم تأویلی و عرفانی در مذهب اسماعیلیه که خلّاقترین مذهب امام شناسی بود بتدریج نور باخته و تبدیل به انواع فلسفه ها گشتند و جذب فلسفه یونانی شدند که فلاسفه اسلامی حاصل این تناسخ و تحریف هستند که اصل خود را فراموش کردند و افلاطون و ارسطو را امام خود ساختند.
که این انحراف و مسخ شدگی از همان زمان خود امام صادق آغاز شده بود و خلفای عباسی نیز شدیداً از آن حمایت کردند و بسیاری از این دانشمندان امامیه را خریدند تا حکمت و عرفان امامیه را تبدیل به فلسفه یونانی کنند و در این کار موفق هم بودند که دربار هارون الرشید و مأمون بزرگترین پایگاه تبدیل حکمت امامیه به فلسفه ارسطو گشته بود.
و جالب اینکه نخستین کتاب جامعی که بر ردّ فلسفه ارسطو در تاریخ اسلام تألیف شد به قلم هشام ابن حکم و به توصیه امام صادق بود که این کتاب به دستور عباسیان نابود گردید و تقریباً همه کتبی که به قلم شاگردان امام تألیف شده بود به همین طریق از بین رفتند.
باید دانست که منطق و خرد دیالکتیکی همان علم تأویل نیست بلکه یکی از روشهای قدرتمند منطقی است که می توان بواسطه آن حقایق تأویلی را درک و تصدیق نمود. همانطور که استفاده خلاف این امر نیز از علم دیالکتیک ممکن است. به همین دلیل هشام ابن حکم را که نخبه ترین سخنور دیالکتیکی بود و در همه مباحثات تأویلی پیروز می شد افلاطون می نامیدند که با ارسطو در ستیز است زیرا ارسطو به لحاظ تاریخی نیز در ستیز با خرد دیالکتیکی افلاطون بود.
خلافت عباسی که تحت عنوان دفاع از آل علی و رسانیدن حق به اهل بیت رسول خدا، به یاری ایرانیان، امویان را برانداختند پس از آنکه امام صادق بیعت آنان را نپذیرفت و خلافت را رد کرد با این سخن معروف که: “اینک زمان ما نیست.”
به عداوت با امام و پیروانش پرداختند و بزرگترین ضربه ای که بر پیکر امامیه وارد نمودند محبوس ساختن امامان و شهید کردنشان و ترور نمودن همه علمای شیعه بود و از بین بردن کلیه کتابهائی که از دانشگاه امام صادق پدید آمده بودند و بدتر از آن خریدن علمای شیعه و تبدیل و تحریف بغایت رندانه حکمت و عرفان امامیه بود که از علم تأویل، فلسفه ارسطو ساختند و از سائر علوم تأویلی هم جز مقادیری علم بی روح کلام و احکام فقهی بی جان باقی نگذاشتند که همچنان تحت عنوان معارف شیعه در حوزه های علوم دینی ما تدریس می شوند و هر اندیشه تأویلی و نور عرفانی را تکفیر می کنند. این همان ادامه دسیسه تشیع عباسی است.
در تاریخ تشیع سوء تفاهم و واژگونپنداری بزرگتر از این پدید نیامده که امامت امامان را جز خلافت و حکومت نمی فهمیدند و….
کامل بخوانید در کتاب: