منشأ همۀ نومیدیهای بشر مرگ است 


 از اینکه می بیند که درباره آرزوهای ناکام خود دگر مجالی نمی یابد  و در گامهای خود نیز بزودی ناکام خواهد شد و هرآنچه را که یافته از دست خواهد داد. 

پس عمر کوتاه  و کم زمان و مجال کم علت العلل  یأس انسان در جهان است و نیز می دانیم که یأس تخم ابلیس در بشر است همانطور که واژه « ابلیس» از یأس است و او نخستین کسی بود که مأیوس  شد از خدا و شرایط زیست و هستی خود.

 پس «زمانیت» منشأ ابلیسیت بشر است . پس واضح است آنچه که این یأس را از بین می برد  زمان نامحدود حیات یعنی جاودانگی می باشد . از این رو  یأس اساس کفر محسوب شده است که به معنای بی اعتقادی یا تردید  درباره حیات جاوید بعد از مرگ است. 

یعنی اگر انسان  حیات بعد از مرگ را هم به حساب زندگی آورد و بلکه آنرا  به لحاظ کیفیت  و ارزش و خلوص حیاتی بهتر بداند که در آن قلمرو به بسیاری از ناکامی و محدودیت و موانع بواسطه رفع شدن سدی به نام تن ، غلبه خواهد نمود از شرّ یأس و کفر و شیطان نجات می یابد  و سعادتی جز این نیست.

یعنی یأس از مرگ موجب افسردگی و عذاب حیات  دنیا هم خواهد بود و امّا چگونه و با چه حجتی می توان به این باور رسید؟

 آیا براستی هر انسانی لذیذترین اوقات عمرش را ساعات خواب نمی  داند؟
 آیا رویاهای زمان خواب ما  بهترین دلیل بر حقانیت حیات بهتر بعد از مرگ نیست پس بیائیم با حقّ خواب، ابلیس را از بیداری خود دور سازیم.

منبع:دائره المعارف عرفانی جلد 4،اثر استاد علی اکبر خانجانی

5/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *