فهرست‌ مطالب‌

مقدمه ای بر شناخت سخنان امام علی (ع). 1

مقدمه. 1

دکتر شریعتی.. 2

رجعت به علی (ع) ، رجعت از دوزخ به بهشت است.. 3

« از من تقلید نکنید که کافر می شوید.». 4

رجعت به معارف علوی.. 5

علی (ع) فاتح ختم نبوت و آغازگر معرفت نفس است.. 6

معنای امامت.. 6

قلب، خانه خداست.. 6

توحید همان رهائی از ظنّ است.. 7

من خدای نادیده را هرگز نپرستیده ام. 7

ای انسان ! کل عالم هستی در وجود تو متمرکز شده است.. 8

رجعت به علی (ع)، رجعت به کمال انسان. 8

امامت علی ع. 9

« ای محمد ! نسبت تو بمن مثل نسبت من است به علی ». 9

من ، امام مؤمنان هستم و پول (مال) هم امام تبهکاران است.. 9

مقدمه

همانطور که یکی از علی شناسان طراز اول دوران ما یعنی دکتر علی شریعتی که سلام بر او باد ، این نکته بسیار مهم معرفتی را طرح نمود ما نیز مجدداً متذکّر می شویم که برای شناخت هر حقیقتی و هر شخصیّتی ، بایستی آن حقیقت و شخصیّت را از لوث منیّت خود، پاک وتزکیه نمود و تا حد ممکن آگاهی ، کلیۀ مسائل و عواطف و تعلقاّت شخصی وقومی وتاریخی وتربیتی و طبقاتی خویش را در رابطه با آن ،حذف کرده و بدین طریق تقوای علمی وعقلی و معرفتی را که اساسِ شناختی هدایت کننده است ، رعایت نمود .

از ویژگیهای معارف وحکمت توحیدی این است که به همان شدّت که عالی و ناب و آسمانی است ،بنیادی ، الفبائی وخاکی است. یعنی اوّل و آخر هر امری را بهم متصّل می کند. و توحیدی بودنش به یک لحاظ به همین مفهوم است . در دورانی که الفبای ادراک و تعقل ودین و حتّی حس ، مخدوش گردیده و در حال فراموشی است و جنون وجهل مرکب را پوستین علم و دین پوشانیده است ، رجعت به معارف علوی به مثابۀ رجعت به فطرت والفبای وجدان و نیز رجعت به خویشتن خویش است .

تعریفی که مولانا علی (ع) از مسائلی مثل عقل و ایمان وصدق و علم وتقوی ارائه می دهد به گونه ای  است که اکثر خوانندگان امروزه و حتّی مدعی ترین شخصیت های علمی ودینی نیز ممکن است بگویند که:

 « یا در ما اثری از عقل وایمان نیست و یا علی (ع)  بکلی در خطاست و یا اینکه علی (ع) انسانی مطلق گرا و دست نایافتنی است و لذا معارف او و مکتبش بدرد زندگی نمی خورد و یا اینکه این سخنان اصلاً از علی ( ع) نیست و یا …….. » .

دکتر شریعتی

همین اواخر با یکی از شاگردان درجه اول دکتر شریعتی برخورد کردم و پرسیدم که :

 « خوب ! با دکتر به کجا رسیدی ؟ » با مقداری رنگ به رنگ شدن گفت : « شریعتی بدرد زندگی نمی خورد …. نداشتن و نخواستن ، یک موقعیتی مربوط به پس از مرگ است و …. » .

 او خیلی بی ریا سخن گفت و همه مثل او بندرت حرف دلشان را می زنند البته اعتراف چنین امری برای خود او در حکم یک موت بود. وقتی که دکتر شریعتی بدرد زندگی نمی خورد پس تکلیف مولایش علی (ع) پرواضح است و این است که طبق معمول « علی می ماند و حوضش ».

یکبار هم بر حسب اتفاق ، سر از یکی از این محافل به اصطلاح درویشی در آوردم که فکر وذکرشان « علی علی » است . محفل که به پایان رسید و اندکی خاص تر شد دیدم یکی از این به اصطلاح مشایخ نظریه ای طرح کرد که برای من در حکم یک فاجعه بود . خلاصۀ این نظریۀ و کشف بزرگ ( !)

این بود که « این علی ای که در عرفان ایرانی ،کانون امور است هیچ ربطی به علی ابن ابی طالب ندارد و این علی ای که ما از آن دم می زنیم یک اسطورۀ ایرانی است که بیش از هزاران سال قبل از ظهور اسلام وجود داشته است و …. »  واز طرفی دیگر نیز شاهد هستیم که از نواقص بزرگ راه و روش علی ( ع) دم می زنند و او را مردی ساده لوح و دُگم می خوانند که نتوانست مصالح زمان خود را درک نموده ودیپلماسی خلاّق و پیچیده ای بکار گیرد تا بتواند حکومت اسلامی خود را پایدار نماید و از سر کار آمدن مجدد امویان پیشگیری کند و گرنه امپراطوری جهانی مسلمین و شیعیان پدید آمده بود !!

رجعت به علی (ع) ، رجعت از دوزخ به بهشت است

پس می بینیم که اکثر برخوردهای جدّی فقهی و عرفانی و روشنفکری دوران ما با علی ( ع) ، یکی هولناکتر از دیگری است و نومید کننده تر . این است که می بینیم که بتدریج بر جای فقه خلّاق شیعه ، دیپلماسی وسیاست قرار می گیرد و نیهیلیزم بر جای عرفان می نشیند و عرفان را مرفینی می کند و پراگماتیزم هم خود را به عنوان حکمت عملی معرفی می کند .

 درحالیکه فرزانگان حق پرست غربی به علی شناسی و سلمان شناسی وحلّاج شناسی و مولوی شناسی روی می آورند ما مشغول تفسیر کاریکاتورهائی از نیچه و یونگ و پوپر و ویلیام جیمز و سارتر هستیم و یا « دون خوان » خیالی ِ داستانهای کاستاندا را تحت تأثیر مواد توهم زا ، تبدیل به اسطورۀ عرفانی می کنیم . در چنین وضعی ، رجعت به علی (ع) ، رجعت از دوزخ به بهشت است ، رجعت از جنون به وجدان . رجعت از ظلمت به روشنائی .

« از من تقلید نکنید که کافر می شوید.»

بدون شک ، اهل تقلید ، مکتب و معارف علی را مطلق و دست نیافتنی می یابند حال آنکه خود علی (ع) بشدت به شیعیان و مؤمنانش امر می کرد که « از من تقلید نکنید که کافر می شوید.» مکتب علی ، مکتب معرفت است نه تقلید .

مکتب تقلید در همه شعبات قدیم و جدیدش، خواه ناخواه مکتب سلطه است و لذا ذاتاً ضد دین است . زیرا کسی که می خواهد مثل دیگری شود، در این تمایل، پیرو قدرتی است که در این «مثل» تصور کرده است . لذا مکتب تقلید، مکتب« ارادۀ معطوف به قدرت » است و به لحاظ معارف قرآنی هم « تقلید »، از قیاس است و قیاس مکتب وایدئولوژی ابلیس است که در مقاسیه خودش با «آدم» دچار کبر وانکار و لعنت ابدی شد. با اینکه ائمه هدی (ع) ،جملگی بر امری واحد و بر هویت و راه و روش واحد بودند و جملگی از قومی واحد و از پدر و مادری واحد بودند ولی دوتایشان به لحاظ سیر و سلوک روحی و آداب و طرز برخورد با مسائل زمانه، یکسان نبوده و هر یک منحصر بفرد وغیرقابل تکرار بودند.

تقلید از علی ع

 پس تقلید، هر چه باشد، ربطی به اسلام و تشیع ندارد و ادامه سنت جهل بشری است همانطور که قرآن کریم نیز در شرح منطق کافران می فرماید که « کافران می گویند که ما پیرو سنت پدران خود هستیم . » و این یعنی تقلید . و فاجعه بارترین سیمای تقلید مدرن را در عملکرد ایدئولوژیهای جدید نیز تجربه کرده و شاهدش بوده ایم.

پس می بینیم که « تقلید» ،امری صرفاً در قالب مذهب نیست و بلکه در قالب هر اندیشه دیگری نیز می تواند حضور یابد و آنرا مسخ کند و موجب گمراهی و فاجعه گردد و آنگاه تقصیرش را به گردن آن اندیشه یا مکتب بگذارد و خود را تبرئه نماید و به لاک « پوچی » فرو رود. پس یکی از علل اصلی انکار علی (ع) ، امروزه و در همه جای تاریخ شیعه ، تقلیداز علی (ع) بوده است . مکتب علی ، مکتب معرفت است که به ارادت و محبت و هدایت منجر می شود . و مکتب تقلید، مسلک « شورای سقیفه » بود که بر مصلحت و سیاست بنا نهاده شد و نهایتاً سر از کاخ معاویه در آورد و جز قدرت سیاسی ، سودائی دگر نداشت .

رجعت به معارف علوی

در زمانیکه حتّی بسیاری از سخنگویان طراز اول دینی ما، الفبای معارف دین را با هم مخلوط کرده واز هم تشخیص نمی دهند و گاه مثلاً روح و نفس و عقل و فؤاد و ظن را مترادف هم می پندارند، در زمانی که کسی چون علامّه طباطبائی ،« حکمت» را همان فلسفه می پندارند و آقای جوادی آملی ، معتقد به تربیت کردن «روح» است و مرحوم مطهری، مسئله « ضمیرناخودآگاه» در روان کاوی جدید را مترادف با علم روح می داند و علم لدنّی پیامبران خدا را ماهیتاً همین علوم معاصر می خواند، رجعت به معارف علوی، به معنای تنها راه نجات از تهاجم فرهنگی است،منتهی تهاجمی که نه از غرب و شرق و نه از آسمان است بلکه از خودماست آنهم نه از جانب جماعت روشنفکر دانشگاهی بلکه از قلب روحانیت متفکری است که رهبری فکری جامعه دینی ما را به عهده دارند.

علی (ع) فاتح ختم نبوت و آغازگر معرفت نفس است

اگر پیامبر اسلام(ص) ،علی (ع) را وصی خود معرفی کرده و مولا و راهنمای مؤمنان، قرار داده است به این دلیل نبوده که قرار بر رحلت داشته است بلکه به دلیل ختم نبوت بوده است و عظمت واهمیت خارق العاده واقعه « غدیر» از همین بابت است ومسئله معرفّی صرف یک جانشین نیست و اگر فقط چنین بود می بایستی این اهمیّت درباره سائر امامان ما هم مطرح بوده باشد. علی (ع) فاتح ختم نبوت و آغازگر معرفت نفس است ، آغاز کننده راهی که صراط  المستقیم هدایت است تا قیامت کبری. همانطور که امام صادق فرمود :

“براستی که صراط المستقیم همان معرفت نفس است”

و خود پیامبر اکرم نیز فرمود که : « زین پس فقط رهروان معرفت نفس هستند که حقایق دین مرا یافته وتصدیق می کنند. »

 پس علی (ع) یکی از امامان نیست بلکه امام امامت است.

معنای امامت

و امامت همانطور که در معنای واژۀ خودش نشان میدهد به معنای ره یابی به امّ وجود است و از این طریق است که ختم نبودت به معنای سرآغاز رحمت مطلقه خدا نسبت به مؤمنان است و به معنای وحی بیواسطه می باشد : معرفت نفس : صراط المستقیم هدایت : راه میان بر بسوی خدا .

قلب، خانه خداست

مگر نه اینکه « قلب ،خانه خداست. »پس معرفت نفس که راه دل است راه مستقیم بسوی خداست یعنی همان راهی که به زعم قرآن کریم به حکمت و نور و هدایت و فقه و معرفت و کتاب و فرقان وعلم حقیقی میرسد . و به همین دلیل است که قرآن کریم همه صفات و فضائل مؤمنان را اموری قلبی می نامد زیرا اصلاً ایمان به معنای اسلام قلبی است و نه ذهنی ( ظنّی) . طبق آیات مکرری در قرآن کریم ، اسلام ذهنی (ظنّی) ،شرک است و شرک « ظلم عظیم» نامیده شده که گناهی نابخشودنی خوانده شده است.

توحید همان رهائی از ظنّ است

از همین روست که علی (ع) می فرماید : « براستی که توحید همان رهائی از ظنّ است.»

 و بقول مولای رومی ، رهائی از اندیشه گری است.

پس در رجعت به علی (ع) ،فقط معرفت وامامت را نمی یابیم بلکه ختم نبوت که کمال نبوت است و گوهرۀ رسالت محمدی است نیز یافته می شود که این هردو یکی است .

در کلام علی (ع) ، غایت مطلقۀ هر اندیشه واحساسی ، حضور دارد و نقد است : غایت هر حکمتی ، غایت هر ظنّی ،غایت هر یقینی ،غایت هر ایمان و کفر و نفاقی ،غایت هر زهد و انزوا و اجتماعی ، غایت علم ودین و غایت کل عالم هستی و غایت انسان .

من خدای نادیده را هرگز نپرستیده ام

وقتی می گوید که « من خدای نادیده را هرگز نپرستیده ام و در هر آنچه که می بینم جز خدا نمی بینم.» یک بت پرستی کامل و جهانشمول قابل استنباط است بی هیچ تردیدی ، و هیچ بشری قبل و بعد او ، چنین ادعائی نکرده است حتیّ به تفنّن و شعر . وقتی می گوید که « آنچه که هست دلالت دارد به آنچه که نیست. » ، خود را نخستین و کاملترین اگزیستانسیالیست کل تاریخ بشر معرفی می کند به گونه ای که فلوطین وملاصدرا و ابن عربی و هایدگر و سارتر و یاسپرس و امثالهم را فقط میتوان سمپات اگزیستانسیالیست های مرددّ نامید .

وقتی می گوید که : « صدق به همانجا منتهی می شود که کذب » ، معرّف نیهیلیزم اخلاقی مطلقی است که نیچه بایستی در این مکتب به عنوان یک مبتدی کارآموزی کند و امثال کامو و ژیدهم بایستی بروند وکشک خود را بسابند.

و وقتی می گوید « مالک شدن، مملوک شدن است » و خود وی نیز حتّی حاصل دسترنج خودش را بر خود و خانواده اش حرام می کند ، بدان معناست که مارکس و پرودون و انگلس و لنین ،کمونیست هائی ریاکارند و کمونیزم ناب را بایستی از علی بازآموزی کنند.

ای انسان ! کل عالم هستی در وجود تو متمرکز شده است

 و وقتی می گوید که :« هر چیزی را غایتی است و اسلام را نیز غایت است. پس ای مؤمنان ،با ادای حقوق اسلام به غایتش برسید و از آنجا برای خدا، خروج کنید. » به ناگاه حیران می شویم که آیا آنهمه تبلیغاتی که دربارۀ علی (ع) وسائر امامان، در آن دوران تحت عنوان مرتد و خارج شده از دین ،مطرح بود وبواسطه همین تبلیغات خونشان را مباح می نمودند ،نکند که راست بوده است ؟! و آنگاه که می گوید :

 « ای انسان ! کل عالم هستی در وجود تو متمرکز شده است . » مجبوریم که رادیکالترین اومانیزم غربی را در مقابل اومانیزم علی (ع) ،مورد شک و انکار قرار دهیم و اومانیزمهائی مشرک و منافق بدانیم.

رجعت به علی (ع)، رجعت به کمال انسان

پس می بینیم که رجعت به علی (ع) رجعت به کل تاریخ بشر از ازل تا ابد است و رجعت به کمال انسان و غایت هر اندیشه وتجربه ای است . پس براستی که « انسان کامل » فقط اوست .  

از هر کلامی از علی (ع) در آن واحد دو معنا ونتیجۀ کاملاً متضاد قابل استخراج است و بستگی به آدمش دارد که کدامش را بگیرد و یا هر دویش را. بهرحال هر که به علی رجوع کند یک شبه کار صد هزار سالۀ راهی را که در پیش دارد به ثمر می رساند و آیا این کم است ؟

امامت علی ع

امامت علی ،دقیقاً به همین معناست. به همین دلیل است که اشدّ اخلاص واشدّ کفر ونفاق در دوران حیاتش، به عرصه ظهور رسید : سلمان وعمرعاص .

که شخصیتی نظیر اینها دیگر بوجود نیامده است.علی (ع) نه تنها اسطوره است بلکه اسطوره ساز نیز هست .

افلاطون، دیالکتیک را عرش معرفت می دانست ولی علی (ع) از این عرش نیز فرا رفت .علی (ع) از این عرش فرا رفت و آسمان را به فرش رسانید و حقایق و اسرار قرآنی را تعیّن بخشید. به همین دلیل است که پیامبر اکرم (ص) او را پرچم دار قیامت نامیده است ،یعنی کسی که طومار کائنات را پیچیده است .

و به همین دلیل است که خداوند در حدیث معراج به پیامبرش می فرماید

« ای محمد ! نسبت تو بمن مثل نسبت من است به علی »

یعنی همانطور که تو تسلیم محض اراده من هستی و مسلمان کاملی در رابطه بامن ،من نیز با علی اینگونه ام. و این به معنای تعلق رحمت وعشق و رضایت مطلقه خداوند نسبت به علی (ع) است . زیرا علی (ع) مقصود خداوند را  از خلقت عالم و آدم ،برآورده است .

من ، امام مؤمنان هستم و پول (مال) هم امام تبهکاران است

بدون شک آنها که « پول» را امام خود ساخته اند امامت علی (ع) را در شأن خود نمی یابند و آنرا مطلق گرائی و ایده آلیسم محض می نامند. خود علی نیز این قاعده را پیشاپیش طرح نموده است: « من ، امام مؤمنان هستم و پول (مال) هم امام تبهکاران است. »

نظر امام علی درباره مال (پول)

 علی امام مؤمنان است و مؤمن در تعریف قرآنی اش به معنای عاشق است : دلدادۀ حقیقت ، دل شده گان ! پس علی (ع) ،امام عاشقان است: نه عاشق پول و پلو و پته ، و نه عاشق بهشت ، که بهشت نیز به عاشقان حقیقت میرسد. « آیا پنداشتید که به بهشت خدا وارد می شوید قبل از اینکه چون شتری که تبدیل به موئی شده ،از ته سوراخ سوزنی عبور کنید.» قرآن کریم .

کامل بخوانید در

کتاب : هزار لبّ لباب (قاموس شیعه)

سخنان قصار سلطان عارفان

 مولاناعلی ع              

گلچینی از کتابهای :

(الغدیر – نهج البلاغه – اصول کافی – کلیّات حدیث قدسی – غُررالحکم و دُررالکلم )

 

 مؤلف : استاد  علی اکبر خانجانی

تاریخ تألیف :1377

تعداد صفحه:43

5/5 - (2 امتیاز)