ما طبق معارف علوی و تجربهی فردی خود معتقدیم که معرفت کافی است. یعنی معرفت به خودی خود موجب رشد و نجات است. ولی بسیاری معرفت را همان آگاهی ذهنی و اِخباری میدانند و بس. مسلما چنین کسانی مخالف ادعای ما هستند و باید هم باشند، زیرا بویی از معرفت نبردهاند.
معرفت چیست که انسان را در دین و دنیا کفایت میکند؟ معرفت همان آگاهی قلبی است. و آگاهی قلبی حاصل عمل به آگاهی ذهنی میباشد؛ عمل صادقانه و پیگیر. و انسان اهل معرفت یعنی انسان عارف. انسان عارف و اهل معرفت لزوما کسی نیست که معارف توحیدی و عرفان نظری و خبری و کتابی را به خوبی یاد گرفته و میداند، بلکه کسی است که بهواسطهی عمل صادقانه به این معارف، به علمی قلبی رسیده و دربارهی این معارف یقین یافته است؛ زیرا یقین یک مقام قلبی – روحی است و نه صرفا ذهنی. به همین دلیل است که انسان اهل معرفت بیش از آنکه به دانایی بیشتری نیازمند باشد محتاج عمل بیشتری به داناییهای قبلی خویشتن است. مثلا اگر کسی بر خلاف مصالح ذهنی خویش صداقت پیشه کند همین یک تجربه در دلش چنان اثری ایجاد میکند که زان پس دیگر مثل سابق نمیتواند دروغ بگوید و دروغگویی برایش زجرآور میشود؛ زیرا دربارهی صدق دارای معرفت شده است.
پس انسان اهل معرفت لزوما کسی نیست که آگاهی بیشتری داشته باشد بلکه یقین بیشتری دربارهی آگاهی خود دارد. میزان معرفت همان میزان باورمندی و اعتماد به داناییهای خویش است. و این همان میزان قدرت عمل و صدق با خویشتن است. لذا معرفت اساس صدق و قدرت و شجاعت و ایمان است.
منبع:دائره المعارف عرفانی جلد ششم،صفحه86،اثر استاد علی اکبر خانجانی