عشق خالص و محبت پاک یعنی کسی را برای خودش دوست‌داشتن. این یک تعریف بسیار کلی و گنگ و بی‌محک است؛ زیرا معلوم نیست که خود هر کسی چیست که آن خود را دوست داشته باشیم. آیا خود هر کسی را برای خودش دوست‌داشتن یعنی مرید امیال او بودن؟ اگر عشق خالص به این معنا باشد، دارای چه حق و ارزشی است؟ زیرا هر کسی آرزویی جز این ندارد که کسی را بیابد تا مرید خواسته‌هایش شود و همه‌ی امیال و آرزوهایش را برآورده نماید. این آرمان همه‌ی افراد بشری می‌باشد و منشأ همه‌ی تزویرها و فریبکاری‌ها است. پس نمی‌تواند امری برحق باشد و بلکه ناحق‌ترین میل بشر می‌باشد. و لذا همه‌ با هزاران نمایش و ترفند در صدد هستند که کسی را عاشق بر خود نمایند و برده‌ی امیال خود سازند. و لذا ادعای عشق، خودبه‌خود برانگیزنده‌ی چنین توقعی در معشوق است که: اگر راست می‌گویی چرا خواسته‌هایم را ارضا نمی‌کنی و از من توقع داری؟

عشق، مظهر اشد نیاز است و لذا مدعی عشق در واقع می‌گوید که: لطفاً به من توجه کن، مرا بپرست و امیالم را ارضاء نما و فقط تو می‌توانی مرا خوشبخت کنی! این حرف دل عاشق است ولی معلوم نیست که در جریانِ کدام مالیخولیا و واژگون‌سالاریِ روانی این واقعیت وارونه می‌شود؟ و لذا کل ماجرای عاشقی غرق در جنون و سوء تفاهمی فزاینده تا سرحد جنایت است و به عداوتی ابدی ختم می‌شود….
ادامه مطلب را در کتاب دائره المعارف عرفانی جلد ششم اثر استاد علی اکبر خانجانی مطالعه فرمایید.

لطفا امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *