طبق روایات شیعی، حضرت مهدی (ع) پس از ظهور و برقراری حكومت واحد جهانی، گویی بعد از چهل و یا هفتاد سال بهدست یك زن ریشدار (زن مردوار – یك فمنیست) به قتل میرسد و کل بشریت در اندوه و یأس غرق شده و گروه گروه خودکشی میکنند تا نسل بشر برمیافتد.
با این تعبیر پس آیا اینهمه انتظارِ سدهها و هزارهها فقط برای حدود نیم قرن یا حتی بیشتر، چه ارزشی دارد؟ و بهعلاوه بشریتِ ماقبل از ظهور ایشان که محروم بوده است، چه گناهی کرده و نیز بشریت بعد از کشته شدن ایشان چه تقصیری دارد که باید نابود شود؟
از این دیدگاه کل فلسفه و ارزش ظهور ناجی موعود – که کل بشریت قرنها و هزارهها در انتظار و امید او بوده – علناً امری مهمل و کودکانه میآید. بههرحال اگر هم کشته نشود بالاخره عمری محدود دارد و لذا حكومت او ابدی نخواهد بود.
و اما امام صادق (ع) سخنی دارد که پرده از این ابهام و ابطال برمیدارد و آن اینكه: »بهراستی که فرج ناجیِ موعود، همان انتظار است«. یعنی این واقعه اساساً یك گشایش و فرج و نجات باطنی و روحانی در وجود منتظران است.
طبق این حدیث در واقع هر منتظری در مقام یك ناجی است و هر که منتظرتر است و به او مؤمنتر است، خود یك ناجی عرصهی حیات اجتماعی خویش است و نهایتاً منتظرترینِ مؤمنان، خودِ ناجی موعود آخرالزمان است.
فلسفهی انتظار غیر از این، معنایی عبث و نامعقول دارد و بازیچه است.